ای کاش میشد...
يكشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۴:۴۹
کاش می شد در زمان عاشقی
عشق را در هر کجا فریاد زد
در زمان گیر دار زندگی
لحظه ها را یک به یک احساس داد
کاش می شد در شمار لحظه ها
عشق بی قید و قفس را یاد کرد
در حضور گرم و پرشور دو دست
لذت با هم شدن را یاد کرد
کاش می شد در کنار یکدگر
از حصار این مکان آزاد شد
در کنار جاده های بی کسی
عطر زیبای من تو ما شدن را یافت کرد
کاش می شد در دل مرداب غم
شادی یک دل شدن را داد زد
بر در دیواره های قلبمان
عکس عشقی جاودان را قاب کرد
********
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم